کاش هرگز نمی دیدمت تا امروز غم ندیدنت رابخورم ...
کاش لبخندهایت آنقدر زیبا نبودند که امروز آرزوی
دیدن یک لحظه فقط یک لحظه
از لبخندهای عاشقانه ات را داشته باشم ...
کاش چشمان معصومت به چشمانم خیره نمی شد ...
تا امروز چشمان من به یاد آن لحظه بهانه گیرند و اشک بریزند ...
کاش حرف های دلم را بهت نگفته بودم تا امروز با
خود نگویم : " آخه اون که میدونست چقدر دوستش دارم "
گاه آسان نیست که خندان با جهان روبه رو شوی
هنگامی که دلی پر درد داری
شهامتی بس بزرگ می خواهد
بازگشت به خویشتن و دست یافتن به نیروی درون
و بدان که فردا روز دیگری خواهد بود
با،رهاوردهایی نو
اگر بتوانی بردبار بمانی و فردا را ببینی
از نوآدمی خواهی شد
پرتوان تر با درک افزون
و آن گاه به خود می بالی که به این بردباری توانا بوده ای
و اینها از کتابی که فریبا بهم داده در اومده
خیلی امیدواره که من خوب میشم
تو چی میگی؟؟؟
من خوب میشم؟؟؟
بی تو ممکنه خوب بشم؟؟؟؟
همش دلواپس توام،نپرس چرا،چون خودمم جوابشو نمیدونم
فقط از خدا می خوام تو این روزهای دلتنگی وحشتناکی
که دارم،حسابی مواظب تو باشه،تمام ناراحتی ها و
غمهاتو بده به من،به جاش هر چی آرامشه
مال تو باشه،حداقلش اینه که کمتر دچار
دلواپسی و استرس میشم
میدونی که چه تلپاتی
ناجوری دارم
با تو
عزیزترینم به خدای مهربونم می سپارمت
نفسم همیشه خوب و خوش باش
می دوستمت،عشقم
بی قرار نیامدنت
سیاه چادر بختم را
در میان وحشت این قوم سرمازده
برافراشتم
گفته باشمت
اگر آمدی و نبودم
دستی به غبار شعر من بکش
عناوین یادداشتهای وبلاگ